شما در حال مشاهده نسخه موبایل وبلاگ

عاشقانه های ما

هستید، برای مشاهده نسخه اصلی [اینجا] کلیک کنید.

دلتنگی😢

محمدم عزیزدلم یار مهربونم همسفر روزای من روزای سخت و بیقرارم یار وفادار و صبورم سلام

مهربونم منو ببخش که خیلی وقته نیومدم اینجا و چیزی ننوشتم

امادر عوض الان اومدم که بدونی مهسااا مثل قبل مثل اوایل حتی حتی حتی بیشتر از قبل عااااااشقته محمد من محمد مهربونم

دلتنگتم عزیزدلم

کی این دوری این سختی تمام میشه

دعا کنیم دعا کنیم هرچه سریعتر مال هم بشیم

عااااااشقتم


شعر شب ۳۰ مرداد ۹۷

گاهی میانِ خلوتِ جمع ،

یا در انزوای خویش ،

موسیقیِ نگاهِ تو را گوش می‌کنم!

وز شوقِ این محال ،

که دستم به دستِ توست،

من جای راه رفتن

پرواز می‌کنم ...!


"فریدون مشیری"

))))))(((((((((

ساعت ۴:۴۰ صبح

شعر شب ۲۸ مرداد ۹۷

شب شرابی خوردمو


مستی مرا در بر گرفت


دوریت آمد به یادم


هستیم آتش گرفت


♥❤🌹♥❤🌹♥❤🌹

ساعت ۵:۱۸ صبح

شعر شب ۲۷ مرداد ۹۷

سلاخی


زار می گریست


به قناری کوچکی


دلباخته بود


احمد شاملو

*********

ساعت ۴:۵۱ بامداد

شعر شب ۲۵ مرداد ۹۷

چه بگویم؟ سخنی نیست.



می وزد از سر امید نسیمی،


لیک، تا زمزمه ای ساز کند


در همه خلوت صحرا


به ره اش


نارونی نیست.



چه بگویم؟ سخنی نیست.



* * *



پشت درهای فروبسته


شب از دشنه و دشمن پر


به کج اندیشی


خاموش


نشسته ست.


بام ها


زیر فشار شب


کج،


کوچه


از آمد و رفت شب بدچشم سمج


خسته ست.



* * *



چه بگویم؟ سخنی نیست.



در همه خلوت این شهر، آوا


جز ز موشی که دراند کفنی، نیست.


وندر این ظلمت جا


جز سیانوحه ی شومرده زنی، نیست.



ور نسیمی جنبد


به ره اش


نجوا را


نارونی نیست.



چه بگویم؟


سخنی نیست...

""""""""""""""""

ساعت ۵:۰۲ صبح

شعر شب ۲۵ مرداد ۹۷

نه در رفتن حرکت بود

نه در ماندن سکونی.

شاخه ها را از ریشه جدایی نبود

و باد سخن چین

با برگ ها رازی چنان نگفت

که بشاید.

دوشیزه عشق من مادری بیگانه است

و ستاره پرشتاب

در گذرگاهی مأیوس

بر مداری جاودانه می گردد.

: تقدیم با تمام وجودم به تمام وجودم 🌹

^^^^^^^^^^

ساعت ۳:۴۸ بامداد

شعر شب ۲۴ مرداد ۹۷

مرا

تو


بی سببی


نیستی.


به راستی


صلت کدام قصیده ای


ای غزل؟


ستاره باران جواب کدامین سلامی


به آفتاب


از دریچه ی تاریک؟



کلام از نگاه تو شکل می بندد.


خوشا نظر بازیا که تو آغاز می کنی!




پس پشت مردمکان ات


فریاد کدام زندانی ست


که آزادی را


به لبان برآماسیده


گل سرخی پرتاب می کند؟


ورنه


این ستاره بازی


حاشا


چیزی بدهکار آفتاب نیست.




نگاه از صدای تو ایمن می شود.


چه مومنانه نام مرا آواز می کنی!




و دل ات


کبوتر آشتی ست


در خون تپیده


به بام تلخ.



با این همه


چه بالا


چه بلند


پرواز می کنی!


^^^^^^^^^^

۲۴ مرداد ۱۳۹۷

محمدم دوستت دارم

شعر شب ۲۳ مرداد ۹۷

سرمای درون

همه

لرزش دست و دلم


از آن بود


که عشق


پناهی گردد


پروازی نه


گریزگاهی گردد.


آی عشق آی عشق


چهره ی آبیت پیدا نیست.



وخنکای مرهمی


بر شعله ی زخمی


نه شور شعله


بر سرمای درون.


آی عشق آی عشق


چهره ی سرخت پیدا نیست.



غبار تیره ی تسکینی


بر حضور وهن


و دنج رهایی


بر گریز حضور


سیاهی


بر آرامش آبی


و سبزه ی برگچه


بر ارغوان


آی عشق آی عشق


رنگ آشنایت


پیدا نیست.

************

ساعت ۲:۳۷ بامداد

دوستت دارم محمدم

شعر شب ۲۰ مرداد ۹۷

****شعر عطار ****


زان که نبود در چنین علمی مقام از ضعیفان این روش هرگز تمام»

هدهد رهبر چنین گفت آن زمان که: «آن که عاشق شد نیندیشد ز جان

٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪

ساعت ۰۲:۵۵ بامداد

شعر شب ۱۹ مرداد ۹۷

در فراسوی مرزهای تنت تو را دوست میدارم.


آینه ها و شب پره های مشتاق را به من بده


روشنی و شراب را


آسمان بلند و کمان گشاده ی پل


پرنده ها و قوس و قزح را به من بده


و راه آخرین را


در پرده ای که می زنی مکرر کن.


در فراسوی مرزهای تن ام


تو را دوست می دارم.


در آن دور دست بعید


که رسالت اندامها پایان میپذیرد.


و شعله و شور تپش ها و خواهش ها


به تمامی


فرو می نشیند٬


و هر معنا قالب لفظ را وامیگذارد


چنان چون روحی


که جسد را در پایان سفر٬


تا به هجوم کرکس های پایانش وانهد...



در فراسوهای عشق٬


تو را دوست میدارم


در فراسوهای پرده و رنگ.


در فراسوهای پیکرهایمان

با من وعده ی دیداری بده..


تقدیم به پناهگاه من بعد از خدا❤💋

********

محمدم این شعر شب رو یادته واست فرستادم ؟؟؟؟

چقدر خوشت اومد

واااای چه خاطره هایی باهم رقم زدیم

)()((()())())))(())(

ساعت۰۴:۴۴ بامداد

12345678910
last