شب پر از استرس ما
محمدم عزیزم سلام
این دلنوشته برای ۲۸ آذر هستش که ظهر بهم خبر دادی که ممکنه شب بیان اونجا😢
واااااای استرسای من ، فکر و خیالم آزارم میداد
تا اینکه عصر گفتی قطعی میخوان شب بیان
واااااای که محمد چقدررررر گریه کردم، بدترین لحظات عمرم رو گذروندم، زمان دیر میگذشت و من هربار به اندازه سال ها از درون پیر شدم😭
تپش قلبم آزارم میداد
ولی باااااز مثل همیشه تو آروووومم میکردی و میگفتی مهههسا دیوووونه من مااال توام
اما باز میترسیدم
مدام چشمم به گوشیم بود که پیام بدی
تا اینکه ساعت ۱۲ و خورده ای شب بود که پیام دادی و با حرفات آروووووووومممممم کرررررردی
محححمد تو برااااای خووودمی😊😊😊😊😊😊😍😍😍
وااای چه قدر بعد از شنیدن صدااات آرامش گرفتم و از درون خوووشحاااااال💏
ممنونم ارت محمدم.....😍
[ بازدید : 607 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]