شعر شب ۱۸ مرداد ۹۷
****شعر عطار *****
نه نه، كه به جز تو كس نبيند
چون جمله تويي بدين عياني
در عشق تو گر بمرد محمد
شد زنده دايم از معاني
تقدیم با عشق عشق من 🌹🌹🌹
^^^^^^^^^^^^^^^^^
ساعت ۰۴:۰۰ بامداد
[ بازدید : 931 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]
****شعر عطار *****
نه نه، كه به جز تو كس نبيند
چون جمله تويي بدين عياني
در عشق تو گر بمرد محمد
شد زنده دايم از معاني
تقدیم با عشق عشق من 🌹🌹🌹
^^^^^^^^^^^^^^^^^
ساعت ۰۴:۰۰ بامداد
گر بر فكني نقاب از روي جبريل شود به جان فشاني
كس نتواند جمال تو ديد زيرا كه ز ديده بس نهاني
****شعر عطار *****
،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،
ساعت ۰۳:۰۹ بامداد
اي هجر تو وصل جاوداني اندوه تو عيش و شادماني
در عشق تو نيم ذره حسرت خوشتر ز وصال جاوداني
****شعر عطار ****
^^^^^^^^^^^^^^
ساعت ۰۳:۵۲ بامداد
فریدون مشیری :
میخواهم و میخواستمت تا نفسم بود
میسوختم از حسرت و عشقِ تو بَسَم بود
عشقِ تو بَسَم بود که این شعله بیدار
روشنگرِ شبهای بلندِ قفسم بود
آن بختِ گریزنده دمی آمد و بگذشت
غم بود که پیوسته نفس در نفسم بود
دستِ من و آغوشِ تو هیهات که یک عمر
تنها نفسی با تو نشستن هوسم بود
بالله که جز یادِ تو گر هیچکسم هست
حاشا که بجز عشقِ تو گر هیچکسم بود
سیمای مسیحائی اندوهِ تو ای عشق
در غربتِ این مهلکه فریاد رَسَم بود
لب بسته و پَر سوخته از کوی تو رفتم
رفتم بخدا گر هوسم بود بَسَم بود
*********
ساعت ۰۳:۴۷ بامداد
در دلم با این سروده غوغا برپا شده🌼
با وجود مهساست این دل دوباره احیا شده🌼
اینم یه شعر سریع از خودم به افتخار مهسا ،میبینی تو منو شاعرمم کردی بسکه دلم خرابت شده 😍
*******
محمدم یادته اینو واسم ۱۴ مرداد نوشتی؟؟؟؟
دقیقااااا ساعت ۱۸:۰۳
عاشقتم محمدم
دوستت دارم گل محمدی من
راست می گفتند
همیشه زودتر از آن که بیندیشی اتفاق می افتد
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
زمانی که از دست می رفت
و پاهای خسته ام توان دویدن نداشت
چشم می گشودم همه رفته بودند
مثل "بامدادی" که گذشت
و دیر فهمیدم که دیگر شب است
" بامداد" رفت
رفت تا تنهایی ماه را حس کنی
شکیبایی درخت را
و استواری کوه را
من به همه چیز این دنیا دیر رسیدم
به حس لهجه "بامداد "و شور شکفتن عشق
در واژه واژه کلامش که چه زیبا می گفت
"من درد مشترکم "مرا فریاد کن.
فریدون مشیری
*********************
ساعت ۰۳:۵۷ بامداد
فریدون مشیری
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم
همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم
شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم،
شدم آن عاشق دیوانه که بودم
در نهانخانه ی جانم گل یاد تو درخشید
باغ صد خاطره خندید
عطر صد خاطره پیچید
یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم
پرگشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم
ساعتی بر لب آن جوی نشستیم
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت
آسمان صاف و شب آرام
بخت خندان و زمان رام
خوشه ماه فرو ریخته در آب
شاخه ها دست برآورده به مهتاب
شب و صحرا و گل و سنگ
همه دل داده به آواز شباهنگ
یادم آید : تو به من گفتی :
از این عشق حذر کن!
لحظه ای چند بر این آب نظر کن
آب ، آئینه عشق گذران است
تو که امروز نگاهت به نگاهی نگران است
باش فردا ، که دلت با دگران است!
تا فراموش کنی، چندی از این شهر سفر کن!
با تو گفتم :
“حذر از عشق؟
ندانم!
سفر از پیش تو؟
هرگز نتوانم!
روز اول که دل من به تمنای تو پر زد
چون کبوتر لب بام تو نشستم،
تو به من سنگ زدی من نه رمیدم، نه گسستم”
باز گفتم که: ” تو صیادی و من آهوی دشتم
تا به دام تو درافتم، همه جا گشتم و گشتم
حذر از عشق ندانم
سفر از پیش تو هرگز نتوانم، نتوانم…!
اشکی ازشاخه فرو ریخت
مرغ شب ناله ی تلخی زد و بگریخت!
اشک در چشم تو لرزید
ماه بر عشق تو خندید،
یادم آید که دگر از تو جوابی نشنیدم
پای در دامن اندوه کشیدم
نگسستم ، نرمیدم
رفت در ظلمت غم، آن شب و شب های دگر هم
نه گرفتی دگر از عاشق آزرده خبر هم
نه کنی دیگر از آن کوچه گذر هم!
بی تو اما به چه حالی من از آن کوچه گذشتم!
تقدیم به قلب مهربانترین شخص زندگیم 💋
♡♡♡♡♡♡♡♡
ساعت ۰۳:۰۰ بامداد
فریدون مشیری
گاهی میانِ خلوتِ جمع،
یا در انزوای خویش،
موسیقیِ نگاهِ تو را گوش میکنم!
وز شوقِ این محال،
که دستم به دستِ توست،
من جای راه رفتن پرواز میکنم …!
تقدیم به مهربانترین عزیز زندگیم 🌼🌼
٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪٪
ساعت ۰۴:۳۲ بامداد
فریدون مشیری
من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام
سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ،
سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین
باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،
چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست
بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ،
شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند
من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،
این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن
من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام
++++++++++++
ساعت ۰۳:۳۱ بامداد
فریدون مشیری
ترا من زهر شیرین خوانم ای عشق،
که نامی خوش تر از اینت ندانم.
وگر – هر لحظه – رنگی تازه گیری،
به غیر از « زهر شیرینت » نخوانم.
تو زهری ، زهر گرم سینه سوزی
تو شیرینی ، که شور هستی از تست.
شراب جام خورشیدی، که جان را
نشاط از تو ، غم از تو، مستی از تست
به آسانی، مرا از من ربودی
درون کوره ی غم آزمودی
دلت آخر به سرگردانیم سوخت
نگاهم را به زیبایی گشودی
بسی گفتند: دل از عشق برگیر !
که نیرنگ است و افسون است و جادوست !
ولی ما دل به او بستیم و دیدیم
که این زهر است ، اما ! …نوشداروست!
چه غم دارم که این زهر تب آلود ،
تنم را در جدایی می گدازد
از آن شادم که در هنگامه درد؛
غمی شیرین دلم را می نوازد.
اگر مرگم به نامردی نگیرد؛
مرا مهرِ تو در دل جاودانی است.
وگر عمرم به ناکامی سرآید؛
ترا دارم که مرگم زندگانی است.
تقدیم با تمام عشقم مهسای من 🌹🌹🌹
()()()()()()()()()()()
ساعت ۰۳:۵۲