شعر شب ۲۵ فروردین ۹۷
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچکس آسان نگرفت
چشمم افتاد به چشم تو ولی خیره نماند
شعلهای بود که لرزید، ولی جان نگرفت
دشت خشکید و زمین سوخت و باران نگرفت
زندگی بعد تو بر هیچکس آسان نگرفت
“من باشم و من باشم و من باشم و من “
نه نغمه نی خواهم و نه طرف چمن
نه یار جوان نه باده صاف کهن
خواهم که به خلوتکده ای از همه دور
“من باشم و من باشم و من باشم و من “
این شعر زیبا تقدیم به مهسای زیبای من 🌷🌷🌷
*******************
محمدم عزیزجااااانم من چجوری اخه تشکر کنم از تو که اینقدررر مهربونی
بابت شعر شبمون ممنونم ازت زیبای من
الهههی چشم بد ازت دور باشه
الهی برای مهسا بمونی ♡ دوستت دارم عاشقانه
************
شعر شب ۲۵ فروردین ۹۷ ساعت ۵:۱۷ صبح ♡♡
[ بازدید : 582 ] [ امتیاز : 3 ] [ امتیاز شما : ]